تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، پس از شهادت شوهرم فقط سال اول برخی از دوستان ، همکارانش و برخی مسئولین به ما سر می زدند و از ما دلجویی می کردند اما پس از گذشت سال اول دیگر هیچ کس از من و چهار فرزندم سراغی نگرفت و یک زن تنها و بی پناه را با انبوهی از مشکلات تنها گذاشتند . تا به حال هیچ کجا هم گلایه ای نکرده ام و نخواهم کرد اما تنها گذاشتن ما در این شهر توسط دوستان و همرزمانش را حتما به خود شهید خواهم گفت و گلایه خواهم کرد!
این جملات همسر یکی از شهدای کهگیلویه و بویراحمدی است که در سال 1390 در نبرد با گروه پژاک در مناطق شمال غرب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
بر حسب اتفاق شخصی به وضعیت زندگی خانواده شهید خرم روز آگاهی می یابد و از من به عنوان یک خبرنگار می خواهد که سری به خانه این شهید زده و از نزدیک وضعیت زندگی آن ها و مشکلات شان را ببینم. بی شک استقبال کردم و بدون فوت وقت به منزل این شهید امنیت مرزهای کشور رفتم و از نزدیک پای صحبت های همسر و فرزندان این شهید نشستم.
وی شرایط زندگی خود را بیان کرد و اینگونه گفت : کی طی چند سال پس از گذشت شهادت همسرم ، علیرغم مشقت ها و بی مهری های زیادی که کشیدم اما هیچ گاه از رفتن و شهادت همسرم ناراحت نیستم چرا که وی برای رضای خدا و حفاظت از جان و ناموس هموطنانم به شهادت رسید.
وضعیت زندگی و سختی هایی که کشیده بود ما را مجاب به پرسیدن می کرد و البته پاسخ شنیدن از وی بسیار سخت بود چرا که گویا به این نتیجه رسیده بود خود و فرزندانش فراموش شده هستند و گفتن از سختی ها برای مسئولین را اصلا قبول نداشت! می گفت از هیچ مسئولی دیگر گلایه نمی کنم ! با همین تنهایی و مشقت زندگی خود را ادامه می دهیم ، توکلمان بر خدا است.
کم کم و با سماجت من خبرنگار وارد جزئیات مشکلات و درد دلهایش شدیم ! می گفت : فقط سال اول بعد از شهادت همسرم برخی از مسئولین می آمدند و از ما سرکشی می کردند . یکبار هم فقط سردار بوعلی آمد. بعد از سال اول دیگر دوستان همسرم هم ما را رها کردند و نیامدند . از مسئولین هیچ گاه گله نکردم و نخواهم کرد اما هر گاه در بیرون از خانه یا جایی همرزمان همسرم را دیدم به آن ها گفتم که بی مهری شما به فرزندانم را حتما به همسرم گلایه خواهم کرد و البته آن ها هم فقط اظهار شرمندگی می کردند! ولی من مانده ام با کوهی از مشکلات!
این همسر شهید که اصلیت شان از روستاهای اطراف شهر سوق و از سادات است می گوید : قبر همسرم در یاسوج است و ما هم در کنار وی در این شهر مانده ایم ضمن اینکه در روستای زادگاه مان هم خانه ی به در بخوری نداریم که برویم .
وی می گوید : نمی توانم به دستگاه های متولی پیگیری مشکلات خانواده های شهدا مراجعه کنم چرا که یک زن تنها هستم گاهی هم که می روم با یک حرف منفی که بشنوم بر می گردم ، قدرتی برای فریاد زدن ندارم ! به خانه بر می گردم و دیگر هیچ امیدی به مسئولین بنیاد شهید هم ندارم! احساس می کنم فریبم می دهند و نمی خواهند با من همکاری کنند!
این همسر شهید ادامه می دهد : نگاه و ذهنیت برخی مردم نسبت به وضعیت ما بیشتر عذابم می دهد! او می گوید : یکی از همسایگانم به خانه ما مراجعه می کند و از من بیل و کلنگ برای کاری می خواهد وقتی گفتم من که مستاجرم و چنین وسایلی ندارم با تعجب به من می گوید شما که خانواده شهید هستید و حتما الان ساخت و ساز و این جور کارها را باید داشته باشید و به اصطلاح به من می گوید شما خانواده شهدا " نونتون توی روغن " است!
وی ادامه می دهد به من قول دادند که فرزندانم را در دستگاه ها به کار بگیرند . پسر بزرگم را در اداره منابع طبیعی به کار گرفته اند اما هر روز وی را به کوه و جنگل می فرستند برای خاموش کردن آتش ! گاهی مواقع هم باید برای رسیدن به نقاطی دور از شهر تاکسی دربستی بگیرد و در کل شرایط وی هم بسیار زجرمان می دهد!
برای دخترم هم قول شغل داده اند و نامه برای بکارگیری در علوم پزشکی داده اند . تعجب می کنم این همه بکارگیری با تخلف صورت گرفته است اما به فرزند من که می رسد خبری از استخدام نیست! یکی از فرزندانم را قول دادند در یکی از بانک ها استخدام کنند اما بعدا مشخص شد که بانک مذکور استخدامش را بدون اطلاع ما انجام داده است.
در ادامه این همسر شهید می گوید برای خودم هیچ نگرانی ندارم اما برای فرزندانم به شدت نگرانم . حتی در بحث بازنشستگی همسرم دو تا از فرزندانم به حساب نیامدند! یکی از فرزندانم مشکل شنوایی دارد ، مثانه اش مشکل دارد ، تومور مغزی دارد که از سردردهای شدیدی رنج می برد اما نمی دانم با این وضعیت چه کنم؟!
همسر شهید می گوید در زمان قبل از شهادت ، خانواده ما گاهی به زیارت و تفریح می رفتیم
دخترم دندان ها و فکش مشکل داشت. پیش خودم فکر کردم این دختر جوان است و باید حتما مشکل دندان هایش درمان شود. 18 میلیون تومان وام ۲۰ درصد هزینه اش شد وقتی فاکتور هزینه را بردم گفتند 500 هزارتومان می توانیم به شما بدهیم !! گفتم دستتان درد نکند نمی خواهم و برگشتم خانه !
اما نکته ی تاثربرانگیز وقتی بود که این همسر شهید به من گفت : آیا شما همسر و فرزندانت را تفریح و گردش می برید؟ گفتم بله معمولا آخر هفته بیرون می رویم . آهی کشید و گفت تنها خانواده ای که در کوچه ما ایام عید در خانه ماند و بیرون نرفت خانواده من و یک پیرزن در همسایگی مان بود ! چون نمی توانم ! با کدام وسیله ببرمشان ؟! در این موقع عکسی از زیارت دسته جمعی خانواده شان در زمان قبل از شهادت همسرش را نشانم می دهد و می گوید قبلا با شهید خرم روز به زیارت و یا تفریح می رفتیم اما اکنون دیگر فرزندانم چندان تفریحی نمی روند! هر دو پسرم هم بزرگ هستند اما وسیله ای(خودرو) نداریم که با آن جایی برویم! گاهی که یکی از بستگانم در شهر سوق و دهدشت فوت می کند مجبورم با خودروهای مسافر کش بروم و برگردم.
جالب است این همسر شهید می گوید هر دو پسرم اصرار دارند که وارد حوزه نظامی شوند و به قول خودشان پا جای پای پدرشان بگذارند اما وقتی وضعیت من و خودشان را می بینم به شدت با آن ها مخالفت می کنم و تا جایی که بتوانم مانع آن ها خواهم شد!
البته درد دل ها و مشکلات این همسر شهید و فرزندانش در قالب این گزارش نمی گنجد اما بد نیست مسئولین استان کهگیلویه و بویراحمد خصوصا کسانی که مسئولیت شان ، عزت و آبروی شان ، شان و جایگاه اجتماعی شان را مرهون خون شهید خرم روز و دیگر شهیدان هستند ، کمی به خود بیایند و بیشتر به این خانواده ها سرکشی کنند.
سرگذشت خانواده شهید خرم روز آن جایی است که باید گفت" اگر مردان و زنان آزاده از غصه بمیرند ، رواست"
لازم به توضیح است ، فیلم هایی از سخنان و گلایه های این همسر شهید ضبط شده است که در صورت لزوم منتشر خواهد شد.