کد خبر: ۸۵۱۵۴۸
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۸:۳۱ 18 May 2020

روز بیست‌و چهارم: آن دو نفرِ نفرین شده

اخلاق رمضانی در بیان حاج آقامجتبی تهرانی و امام موسی صدر

یَا رَبِّ هٰذَا مَقامُ مَنْ لاذَبِکَ وَاسْتَجارَ بِکَرَمِکَ وَأَلِفَ إِحْسانَکَ وَ نِعَمَکَ ، وَأَنْتَ الْجَوادُ الَّذِی لَایَضِیقُ عَفْوُکَ ، وَلَا یَنْقُصُ فَضْلُکَ ، وَلَا تَقِلُّ رَحْمَتُکَ ، وَقَدْ تَوَثَّقْنا مِنْکَ بِالصَّفْحِ الْقَدِیمِ ، وَالْفَضْلِ الْعَظِیمِ ، وَالرَّحْمَةِ الْواسِعَةِ؛( بخشی از دعای ابوحمزه ثمالی)

پروردگارا این است جایگاه کسی که به پناهت آمد و به کرمت پناهنده گشت و به احسان و نعمت‌هایت الفت جست، تویی آن سخاوتمندی که گذشتت به تنگی نمی‌رسد و احسانت کاهش نمی‌پذیرد و رحمتت کم نمی‌شود و به‌یقین از چشم‌پوشی دیرینت و فضل بزرگت و رحمت گسترده‌ات اعتماد نمودیم؛

پرونده خبرآنلاین در روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان را با دو روایت رمضانی از بیان امام موسی صدر و آیت الله مجتبی تهرانی سپری می کنیم.

 زن و شوهری که در قرآن نفرین شدند / تفسیرهای ماه رمضان امام موسی صدر

تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿۱﴾ مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿۲﴾ سَیَصْلَی نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿۳﴾ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿۴﴾ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿۵﴾

بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد (1) دارایی او و آنچه اندوخت‏ سودش نکرد(2) بزودی در آتشی پرزبانه درآید(3) و زنش آن هیمه ‏کش [آتش فروز](4) بر گردنش طنابی از لیف خرماست(5)

این سوره مبارک مردی را تقبیح می کند که نام یا کنیه اش ابولهب و اسمش عبدالعزی است. این فرد که از خویشان رسول الله بوده در قرآن مورد عتاب و سرزنش واقع شده، چون گمراه بوده است. این تاکیدی است که نژادپرستی و قبیله پرستی و خویشی در اسلام جایی ندارد. اسلام کافر را طرد می کند، حتی اگر عموی پیامبر(ص) باشد.

سوره درباره ابولهب و زن او که قران او را هیزم کش می نامد، نازل شده است. اسم این زن ام جمیل، دختر صخر است. او سخنان پیامبر را به کفار منتقل می کرد و در مردم نشویش و نگرانی ایجاد و سخن چینی می کرد. هنگامی که رسول خدا از جایی عبور می کرد، ام جمیل هیزم و خار در سر راه ایشان قرار می داد. آن زمان کوچه ها باریک بود و رسول خدا از این کار این زن اذیت می شد.
این سوره پس از آن نازل شد که رسول خدا همه خویشان و آشنایان خویش را بر اساس امر الهی «وَ اَنذِر عَشیرَتکَ الاَقرَبینَ» دعوت کرد و به آنان بشارت اسلام داد. آنان را دعوت کرد و به ایشان گفت: «اگر به شما خبر دهم دشمن، صبح تا شام با شماست، باور نمی کنید؟» گفتند بلی. پیامبر فرمود: «پس من به شما هشدار می دهم که در پیش روی شما عذاب شدیدی است.» در آن هنگام ابولهب گفت: «مرگ بر تو، آیا برای همین همه ما را دعوت کردی؟» در این زمان این آیه نازل شد که «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ » در انتخاب کنیه، تحقیر ابولهب و نیز برقراری ارتباط میان او و آتش درنظر است.

انحراف ابولهب به طرد شدن او انجامید و دارایی او به حالش سودی نبخشید و هر آنچه از عزت کسب کرده بود و روابطی که با همه مردم برقرار کرده بود، نمی توانست مانع از شعله وری آتش بشود، چه در دنیا و چه در آخرت.

ام جمیل، زن ابولهب است که قرآن او را هیزم کش می نامد. این شعار تبلیغاتی جالبی است. هنگامی که رسول الله آن را به کار برد کنیه این زن شد، زنی که خود را سرور جامعه خویش می دید، اما رفتارش به کودکان می مانست. پیامبر او را هیزم کش نامید و این مشخصه او شد.

قرآن اضافه می کند: «فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ» گویی او را در آخرت این گونه ترسیم می کند که بر گردنش ریسمانی از لیف خرماست که هیزم ها را از جایی به جای دیگر ببرد تا رسول خدا را آزار دهد یا آتش فتنه را میان مردم برافروزد.

واقعیت این است که در اصطلاح قرآن سخن چین و کسی که در میان مردم و شهروندان جامعه، مشکلات و اخبار را منتقل می کند، پیرو حمالة الحطب است. انسانی که سخنی را از مجلسی به مجلس دیگر می برد تا فتنه ایجاد کند، گویی وسایل آتش افروزی را با خود حمل می کند تا مردم را اغوا کند و میان ایشان آتشی ایجاد کند.

بدین ترتیب پیامبر رفتار این زن و شوهر را رد می کند و آنان را محکوم می کند تا امت را از پیروی از رفتار ایشان دور کند.

ابولهب به این علن کنیه او شد که بر اساس برخی کتب تاریخی چهره اش چون آتش برافروخته و سرخ بود. نام او عبدالعزی بود، عموی پیامبر و فرزند عبدالمطلب. زن او ام جمیل، دختر صخر و خواهر ابوسفیان و عمه معاویه بود که ابولهب را برای جنگ با رسول الله تحریک و عزم او را در این راه راسخ می کرد.

او از روش های غیرمعمول استفاده می کرد و با تعصب، جنگی بر ضد پیامبر به راه می انداخت. برخی روزها صبح زود تکه های هیزم خاردار را برمی داشت و سر راه پیامبر قرار می داد. کوچه های مکه تنگ بود و پیامبر مجبور بود برای عبور با دست خارها را کنار بزند و در نتیجه دستش زخمی می شد.

این زن همچنین با روش افترا و سخن چینی سخنانی را به دروغ از رسول به قریش و بالعکس نقل می کرد و عواطف و احساسات را برای ایجاد اختلاف و درگیری تحریک می کرد. به همی دلیل او را «حماله الحطب» به معنای هیزم کش می نامیدند.

فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ، یعنی قران او را به صفت زشتی توصیف کرد که باعث خنده مردم شد که بانوی قریش را هیزم کش بخوانند که بر گردنش ریسمانی از لیف خرما دارد. هیزم کش همچنین کنایه از سخن چین است که سخن یکی را برای دیگری نقل می کند تا بین دو دوست جدایی افکند. سخن چین با گفته خود گویی با هر کلمه ای که از شخصی به دیگری منتقل می کند، هیزم جدیدی در آتش اختلاف می اندازد تا بیشتر شعله ور شود و بیشتر بسوزاند. از این رو از سخن چین به هیزم کش تعبیر کرده اند.

درس هایی که از این سوره می توان آموخت را در چند نکته خلاصه کرد:

نکته اول: حتی اگر عموی رسول خدا یا نزدیک ترین افراد به او باشی، اگر در برابر راه دعوت به حق بایستی، پیامبر نمی تواند برای تو شفاعت کند، چون خویشاوندی تو با رسول نزدیکی مادی است، اما دشمنی تو با خدا دشمنی حقیقی است. این تاکیدی است بر این که اسلام نژادپرستی را قبول ندارد. رقابت شدید میان بنی هاشم و بنی امیه همواره وجود داشت. آنان گمان می کردند دعوت رسول خدا بازی جدیدی برای سلطه جویی است و این بازی بنی هاشم است.
اما این آیه در سوره مسد که خاص نکوهش پیامبر است، تاکید می کند که کار پیامبر و رسالت او امری نیست که خاص بنی هاشم باشد، بلکه رسالتی از سوی خداست و مردم در برابر این رسالت برابرند.

نکته دوم: نتیجه سخن چینی و تاثیر بد آن در جان ها و در جامعه است.

نکته سوم: تبلیغات و دعوت صادقانه و استفاده قران از شیوه رفیع در مدح و ذم است. هنگامی که این سوره قرائت شد به علت فصاحت بسیار و قوت تعبیر و آبروریزی زیاد، ابولهب و زن او در میان اهل مکه انگشت نما شدند.
این زنی روزی بر رسول خدا هجوم آورد و به یکی از اصحاب ایشان گفت که شنیده ام یار تو شعر گفته و مرا نکوهش کرده، من خودم شاعرم. سپس با شعری بسیار سخیف پیامبر را مذمت کرد.
این روش تبلیغاتی در این سوره نشان می دهد که قرآن و رسالت از تشویق خدمتگزار و نکوهش خائن استفاده می کند.


 وقتی تفکرمان مادی است در دعا کردن برای دیگران کوتاهی می کنیم/ درس های ماه رمضان آیت الله آقا مجتبی تهرانی

انسان باید در دعاها و تقاضاهایش از خداوند آنچه را که برای خود می‎خواهد، همان را برای برادران ایمانی‎اش هم بخواهد. این مسأله در آیات قرآن خیلی روشن بود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنین». این یک روش دعا است که همان چیزی که انسان برای خودش می‎خواهد، برای دیگران هم بخواهد. روایاتی هم در ارتباط با دعاهای پیغمبر اکرم نسبت به خودشان و امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) مطرح است.

دعا برای غیر، نشانه کمال و فضیلت ایمان
ما در باب ایمان و مؤمن مطلبی داریم که جزء معارف اساسی ما است. آنجا می‏ گوییم مؤمن آن‎گاه به کمال ایمان می‎رسد که آنچه را که برای خود می‎خواهد، برای برادرهای ایمانی‎اش هم بخواهد. بعضی روایات این مطلب را به عنوان کمال ایمان و بعضی دیگر به عنوان افضل ایمان مطرح می‎کنند.

دو روایت مطرح می‎کنم که هر دو از پیغمبر اکرم است. در روایت اوّل دارد که حضرت فرمودند: «بنده به کمال ایمانی نمی‎رسد و به آن دست پیدا نمی‎کند، مگر این‏که به چنین حالت روحی برسد که آنچه را که برای خود می‎خواهد، برای برادر مؤمنش هم دوست بدارد.» هر چه برای خود می‎خواهد برای او هم بخواهد، آنچه که برای خودش دوست دارد، برای او هم بخواهد. این یک روایت که تعبیر «استکمال ایمان» را مطرح می‏ فرماید.

حضرت در روایت دوم می‏ فرماید: «با فضیلت‎ترین ایمان این است که انسان حبّ و بغضش بر محور خدا باشد و همیشه بر زبانش ذکر الهی را جاری کند و آنچه را که برای خود می‎خواهد، برای برادر مؤمنش هم بخواهد.»
تا اینجا با آن روایت اول مشترک بود، امّا در ادامه دارد: «و آنچه را که برای خود مکروه می‎دارد، برای دیگران هم مکروه بدارد.» اصلاً در باب ایمان، این موضوع یکی از اساسی‎ترین مباحث معرفتی ما است که مؤمن آنچه را که از خوبی‎ها برای خود می‎خواهد، برای برادران ایمانی‎اش هم بخواهد و آنچه را که از بدی‎ها و شرور برای خود نمی‎خواهد، برای دیگران هم نخواهد. این مسأله هم در مورد جلب منفعت و هم در مورد دفع ضرر مطرح است.

بینش مادّی، عامل کوتاهی در دعا برای غیر
در دعا و خواستن و تقاضا است که معلوم می‎شود انسان در چه پایه‎ای از درجه ایمانی قرار گرفته است. آیا در آن اموری که از خدا برای خودش می‎خواهد، بین خود و دیگری فرق می‎گذارد یا فرق نمی‎گذارد؟ اصلاً دعا یکی از مصادیق خیلی بارز و روشن این روایات است. چون در این روایات تقاضا مطرح است؛ یا تقاضای جلب منفعت است و یا تقاضای دفع ضرر است. در اینجا این بحث مطرح است که ـ‏ نعوذبالله ‏ـ چه می‎شود که انسان در دعا کردن بین خودش و دیگری تفاوت قائل می‎شود؟ معارف ما می‎گوید نباید تفاوت قائل شوی، چرا تفاوت قائل می‎شوی؟

حالا من سِرّش را می‎گویم. سِرّ این تفاوت قائل شدن، بینش غلطی است که داعی ـ‏ یعنی درخواست کننده‏ ـ نسبت به مدعوّ ـ‏ یعنی آن موجودی که دارد از او درخواست می‎‎کند ـ دارد. سِرّش بینش این داعی است. ما موجودات مادّی هستیم که مادیّت، روی روح ما اثر گذاشته و سبک بینش‎ها و تفکّرات ما را مادّی کرده است، تا جایی که حتی بینش ما نسبت به خدا هم به سبک مادّی شده است.

حالا یک مثال می‎زنم که روشن شود، مثلاً من به پول احتیاج دارم، رفیقی دارم که او هم به پول احتیاج دارد، حالا می‎خواهم بروم سراغ کسی و از او تقاضا کنم که بیا گره کار ما را باز کن؛ وقتی سراغ او رفتم، اوّل حاجت خودم را می‎گویم، چون می‎ترسم اگر اوّل حاجت دوستم را بگویم و حاجت او را بدهد، کم بیاورد و بعد گره من باز نشود! چون دیدگاهم مادّی است؛ چون می‎دانم که پول او لایتناهی نیست و سقف دارد. لذا نگرانم که نکند اگر حاجت دوستم را داد، به من بگوید دیگر حاجت تو را نمی ‏توانم بدهم.
این سیستم تفکر مادّی در باب دعا و خواسته‎هایمان از خدا هم مطرح است. اگر این سیستم فکری و بینشی که رنگ مادیّت گرفته است، در بحث دعا و درخواست از خدا هم مطرح شود، نتیجه ‏اش این می‏ شود که انسان اوّل حاجت خودش را مطرح می‎کند و بعد حاجت دوستش را می‎گوید. چون سبک تفکرش مادّی است. یعنی هنوز خدا را آن‎طور که باید بشناسد، نشناخته است. نمی‎داند که اعطای خدا از خزائن نعمت و کرم و رحمتش نمی‎کاهد. به همین جهت است که در دعا خودم را بر دیگران مقدّم می‎دارم.

این‏ها تقدیم و تأخیر بود، حالا می‎آییم سراغ این‏که آنچه که برای خود می‎خواهم، برای او هم بخواهم. چرا عین آنچه که برای خودم می‎خواهم، برای دیگری نمی‎خواهم؟ چون می‎ترسم اگر برای او بخواهم دیگر نوبت به من نرسد! دو روایت از پیغمبر اکرم خواندم که هر دو مربوط به ایمان بود. می‎گوید استکمال ایمان به این است که آنچه برای خود می‎خواهی، برای دیگری هم بخواهی. معنای روایت این است که من به آن موجودی که قادر مطلق است و نعَمَش، رحمتش و کرمش بی‎نهایت است، ایمان دارم. این کمال ایمان و افضل ایمان است. حالا ببین بینشت نسبت به خدا چگونه است؟

در همه حاجات غیر از غفران، دیگران را مقدّم کن
در روایات داشتیم آنچه که برای خود می‎خواهی‎ برای غیر هم بخواه و کم و کسر نگذار. پیغمبر اکرم هم نسبت به علی(علیه‎السلام) این‏چنین بودند؛ فقط یک مورد استثنا بود که آن هم نشدنی بود و آن نبوّت بود. این کمال ایمان است. خزائن الهی انتها ندارد. من و تو هستیم که در این عالم هرچه می‎بینیم، همه را محدود می‎بینیم. او بی‎نهایت و نامحدود است. لذا من عرض کردم که این تنگ‎نظری در دعا در ارتباط با بینش غلط و مادّی انسان است.

امّا مسأله تقدیم و مقدّم داشتن غیر در دعا؛ در باب استغفار گفتم که قرآن به ما آموخته است که اوّل برای خودت و بعد برای دیگران آمرزش بخواه. امّا نسبت به غیر آمرزش چه‏ طور؟ در آنجا غیر را بر خودت مقدّم بدار! می‎خواهی راجع به حاجات دنیوی دعا کنی، هم تو گرفتاری و هم دیگری گرفتار است، هم تو مریضی و هم او مریض است؛ اینجا او را مقدّم بدار. به‏ طور کلّی در همه حاجات، به جز بحث طلب غفران، غیر را مقدّم کن.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار