گرمای انقلاب در سوز زمستان

روزهایی که خیابان‌های قم بوی باروت و خون می‌داد، هسته‌هایی از جوانان پرشور در محله‌های مختلف شکل می‌گرفت که یکی از مهم‌ترین پایگاه مردمی، مسجد باب الجنه بود.
کد خبر: ۱۷۹۱۴۳
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۸:۲۸ 10 February 2016
به گزارش تابناک قم، پیرمرد 77 ساله امروز، جوان 40 ساله بهمن 57 بود که برای رهایی از ظلمت و رسیدن به نورانیت، آرام و قرار نداشت. وقتی از انقلابیون آن روزها نام برده شود، کسی نیست که از نقش موثر حجت‌الاسلام محمد متمسکی در روشنگری مردم و ساماندهی مبارزان یاد نکند. بزرگ‌ترها به یاد دارند که در خفقان رژیم شاه، خطبه‌های آتشین حجت‌‌الاسلام متمسکی، جوانان محله‌های مختلف قم را به مسجد باب‌الجنه چهارمردان می‌کشاند.

روزهایی که خیابان‌های قم بوی باروت و خون می‌داد، هسته‌هایی از جوانان پرشور در محله‌های مختلف شکل می‌گرفت که یکی از مهم‌ترین پایگاه مردمی، مسجد باب الجنه بود. این مسجد چون در انتهای خیابان چهارمردان واقع شده بود دور از دسترس نیروهای ساواک بود.

غروب که می‌شد، حجت‌الاسلام سبزواری در این مسجد نماز جماعت به پا می‌کرد و پس از نماز، حجت‌الاسلام متمسکی روی منبر می‌رفت و از فساد و بی‌بندوباری دربار رژیم و غارت بیت‌المال و نیت خالصانه حضرت امام(ره) برای مقابله با رژیم سخن می‌گفت.

او که چند سالی است امام جماعت مسجد امیرالمومنین(ع) در خیابان دورشهر است، می‌گوید: ماه مبارک رمضان بود که حضرت امام از نجف پیغام دادند کسانی که روی منبر می‌روند، حقایق را برای مردم بگویند. ساواک اعلام کرده بود روحانیونی که می‌خواهند سخنرانی کنند باید تعهد بدهند که اسم اسرائیل و شاه را نبرند. با این سخت‌گیری‌ها وعظ و خطابه در مساجد قم به طور کلی تعطیل شده بود. مسجد باب الجنه که در انتهای چهارمردان قرار داشت، خیلی جلوی دید ساواک نبود، بنابراین جوانان پرشور که به امام راحل علاقه‌مند بودند این مسجد را به عنوان پایگاهی برای ساماندهی مبارزات انتخاب کرده بودند.

هر چه به ماه‌های پایانی عمر ننگین رژیم می‌رسیدیم و روزنه‌هایی از پیروزی دیده می‌شد، حضور انقلابیون در صحنه مبارزات بیشتر می‌شد. حتی  در مسجد باب‌الجنه هنگام سخنرانی حجت‌الاسلام متمسکی جا برای نشستن نبود و بسیاری از جوانان در خیابان و کوچه‌های مجاور می‌ایستادند.

حجت‌الاسلام متمسکی درباره علنی شدن تظاهرات مردمی در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی می‌گوید: روز 21 ماه رمضان بود که تصمیم گرفتیم در قالب دسته عزاداری از مسجد باب الجنه به سمت حرم حضرت معصومه(س) حرکت کنیم و در طول مسیر شعارهای انقلابی بدهیم. ماموران رژیم می‌خواستند جلوی مردم را بگیرند ولی جوانان غیور مصمم بودند که این راهپیمایی عزاگونه انجام شود. 

ماموران که در ممانعت از اجرای این حرکت مردمی ناتوان بودند، دست به اسلحه بردند و به سمت مردم تیراندازی کردند. جمعیت همچنان در خیابان چهارمردان و کوچه پس کوچه‌های این خیابان بودند. 

تعدادی از جوانان در آن حمله وحشیانه نیروهای رژیم مجروح شدند. 2 نفر از انقلابیون فعال به نام‌های محمد وفاداران و حسین افروزان که از هم‌دوره‌ای ما بودند به درجه رفیع شهادت نائل شدند. خون این شهیدان  باعث شده هر روز بر تعداد جوانان انقلابی در صحنه مبارزات افزوده شود.

بعد از این جریان، نیروهای ساواک که  به نقش محوری حجت‌الاسلام متمسکی در ساماندهی تظاهرات خیابانی پی برده بودند، از طریق پدر ایشان که امام جماعت مسجد چهارمردان بود، منزل آنها را شناسایی و حجت‌الاسلام متمسکی را شبانه دستگیر کردند.

حجت‌الاسلام متمسکی درباره دستگیری‌اش می‌گوید: انتظار داشتم نیروهای ساواک روزی سراغ من بیایند ولی من و همه جوانانی که در آن زمان به عشق حضرت امام(ره) برای نابودی رژیم تلاش می‌کردیم،  در ادامه کار  خودمان مصمم بودیم. پس از این‌که بنده را دستگیر کردند، حدود 27 روز در شهربانی بازداشت بودم. وقتی ارکان سلطنت شاه سست شد، تلاش ‌کردند با آزادی زندانیان سیاسی، دل مردم را به دست بیاورند. در همان روزها بنده هم آزاد شدم ولی تلاش‌های مبارزاتی نه تنها متوقف نشد بلکه بیشتر شد.

او که از 15 خرداد 42 در صحنه انقلاب بوده، می‌افزاید: مردم قم در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی سه، چهار ماه هر شب در یکی از محله‌ها تظاهرات می‌کردند و علیه رژیم و شاه شعار می‌دادند. تهدیدهای ساواک هیچ تاثیری در اراده مردم نداشت. با وجود سرما و برف و یخبندان در آن سال، مردم اصلا احساس خستگی نمی‌کردند. مردم همچنان در صحنه بودند و به مبارزات ادامه می‌دادند تا جایی که انقلاب اسلامی به ثمر نشست.

شجاعت امام(ره)

حجت‌الاسلام متمسکی که از 15 خرداد 42 در جریان مبارزات انقلابی بود، در مورد شجاعت و ایستادگی و قاطع بودن حضرت امام(ره) می‌گوید: خیلی‌ها وقتی می‌خواستند از شاه انتقاد کنند، واژه دولت را به کار می‌برد. ولی حضرت امام صریحا، شاه را زیرسئوال  می‌برد و می‌گفت که نظام شاهنشاهی باید برچیده شود. عده‌ای می‌گفتند حریف پاسبان نمی‌شویم اما حضرت امام(ره) تأکید داشتند که هر چه هست زیر سر شاه است و شاه باید برود. فکر امام، فکر امام حسین(ع) بود که مقابله با فساد یزید را وظیفه خودشان می‌دانستند. حضرت امام(ره) هم با اتکا و اعتقادی که به خداوند داشت، هرگز اهل مبالغه نبود. زمانی که شاه را اعلیحضرت همایونی صدا می‌کردند و کسی جرأت نمی‌کرد اسم شاه را بیاورد، حضرت امام عصر عاشورا در فیضیه فرمودند: «آقا! من به شما نصیحت می‌کنم. ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می‌کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند.... اگر دیکته می‌دهند دستت و می‌گویند بخوان، در اطرافش فکر کن. نصیحت مرا بشنو.»

او می‌گوید: وقتی که شاه لوایح 6 گانه را به تصویب رساند، امام(ره) فرمود این خلاف قانون است. شاه پیغام داده بود که عقربه ساعت دیگر به عقب بر نمی‌گردد و چیزی که تصویب شده باید اجرا شود ولی امام(ره) با حمایت مردم کار را به جایی رساند که روزهای آخر، شاه درمانده شده و در  رادیو گفته بود: «بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می‌کنم و متعهد می‌شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران شود... من نیز پیام انقلاب شما ملت را شنیدم. تضمین می‌کنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و به دور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود» ولی کار گذشته بود و این صحبت‌های شاه فایده نداشت.

با تو از دامگه حادثه جستیم

حجت‌الاسلام متمسکی از روزهای دهه فجر 57 و ورود حضرت امام به قم می‌گوید: زمان بختیار که فرودگاه را برای ورود امام بسته بودند، بچه‎های انقلابی قم به تهران رفتند و همراه مردم تهران شعار می‌دادند: «وای به حالت بختیار اگر خمینی دیر بیاد». وقتی حضرت امام(ره) وارد میهن شدند، شخصیت‌ها و قشرهای مختلف مردم به دیدن ایشان در تهران می‌رفتند. جمع قابل توجهی از علما و مردم قم هم افتخار دیدار با حضرت امام را داشتند. حتی وقتی مردم قم متوجه شدند که حضرت امام مقداری کسالت دارند، در بیشتر محله‌ها برای سلامتی ایشان جلسات دعا برقرار بود و مردم برای امام(ره)، قربانی می‌کردند. اما وقتی حضرت امام(ره) به قم تشریف آوردند، جایگاه ویژه‌ای برای ایشان در مدرسه فیضیه درست کرده بودند و ایشان در آنجا به سخنرانی می‌پرداختند.

حماسه‌ای که حجت‌الاسلام متمسکی آن را با افتخار بازگو می‌کند، بارها از زاویه‌های مختلف گفته شده ولی بسیاری از حماسه سازان آن دوران در جمع ما نیستند و  یادشان در دهه فجر گرامی داشته می‌شود.

حجت‌الاسلام متمسکی با این شعر مشفق کاشانی که حال و روز دیروز و امروز مبارزان انقلابی است، به این گفت‌وگو پایان می‌دهد:

با تو آن عهد که بستیم خدا می‌داند
بی‌تو پیمان نشکستیم، خدا می‌داند
با تو سرلوحه انصاف گشودیم به عدل
بی‌تو دیباچه نبستیم، خدا می‌داند
با تو هر بند گره گیر گشودیم ز دست
بی‌تو از پا ننشستیم، خدا می‌داند
با تو بستیم به هم سلسله صبر و ثبات
بی‌تو هرگز نگسستیم، خدا می‌داند
با تو در میکده خوردیم می‌از جام ولا
بی‌تو با یاد تو مستیم، خدا می‌داند
با تو بودیم و نهادیم به ‌فرمان تو سر
بی‌تو در راه تو هستیم، خدا می‌داند
با تو از دامگه حادثه جستیم و کنون
بی‌تو سر بر سر دستیم، خدا می‌داند
حالی ای روح خدا، لطف خدا یاور ماست
پرتو روی نبی، پور علی، رهبر ماست
اشتراک گذاری
نظر شما
Chaptcha
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
آخرین اخبار