سردار نوعی اقدم شاگرد شهید مهدی باکری در روایت خاطراتی از زمان جنگ به ایسنا گفت: تاریخ در دفاع مقدس دوباره تکرار شد و عقبه ۸ سال دفاع مقدس و مقاومت ما برگرفته از عاشورای امام حسین (ع) بود.
کد خبر: ۱۱۲۸۹۹۵
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۴ 30 September 2023

رحیم نوعی‌اقدم در کنار سردار رشید اسلام شهید مهدی باکری، سلسله مراتب نظامی را طی کرد. وظایف سازمانیش را در عملیات مسلم بن عقیل به عنوان فرمانده دستهِ لشکر ۳۱ عاشورا در کنار مهدی باکری فرمانده همین لشکر، شروع کرد و با فرماندهی گروهان و گردان لشکر ۳۱ عاشورا، ادامه داد. این سردار سپاه پاسداران تا لحظه شهادت مهدی، یاری وفادار و دوست صمیمیش بود. او در کنار مهدی روزها و ماهها آموزش دید و زیر رگبار مسلسل‌ها و باران توپ‌ها و خمپاره‌های ارتش بعثی عراق پخته شد.

آیت‌الله مسعودی خمینی: گشت ارشاد نمی داند معنای بنشین، بفرما و بتمرگ متفاوت است؟ /آقای جنتی پیر شده و باید در خانه بنشیند

عکس حسن روحانی و آیت الله هاشمی با لباس نظامی

سردار نوعی‌اقدم در دومین سالِ اولین دوره ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد و از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ به عنوان مدیرکل امور مرزی و مبارزه با قاچاق وزارت کشور منصوب شد و از آن سال بر دایره مسوولیت‌های نظامی، اجتماعی و آموزشی‌اش افزود و وارد حوزه سیاست شد. محل ماموریت نوعی‌اقدم در سال ۱۳۹۳ تغییر کرد و بار دیگر به میدان رزم با دشمن برگشت. او در این سال به سپاه قدس انتقال یافت و چند ماه بعد از شهادت سردار حسین همدانی در استان ادلب سوریه، از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۱ فرمانده قرارگاه حضرت زینب (س) در سوریه شد.

در ادامه بخشی از اظهارات سردار پاسدار رحیم نوعی‌اقدم همرزم شهید قاسم سلیمانی را به نقل از ایسنا بخوانید.

*اعتقادم این است که تاریخ در دفاع مقدس دوباره تکرار شد و عقبه ۸ سال دفاع مقدس و مقاومت ما برگرفته از عاشورای امام حسین (ع) بود. همانطور که جلوی آقا امام حسین را گرفتند و او را بین جنگ و بیعت مَخُیر کردند، جلوی امام ما را هم گرفتند و گفتند «یا آمریکا ارباب است یا باید بجنگید. امام هم گفتند: «رب ما ارباب ماست.» در تاریخ بشریت هر که گفت «رب ما ارباب ماست» هزینه داد.

*اگر امروز بخواهیم مدیریت قدرتمند و ملت منسجم داشته باشیم و ناامید و خسته نباشیم، باید به سمت خدا برگردیم.

*بزرگ‌ترین مشکل کشور، کسالت افرادی است که کار دست‌شان است. بنده با ۷۰ درصد جانبازی، ۵۰۰ ترکش در بدن و با نای مصنوعی که نباید بیش از هفت دقیقه صحبت کنم اگر بکنم خواهم مرد، اما بسیار فعال و با انگیزه و با غسل جهادت در سمینارها و سخنرانی‌های مختلف در سراسر کشور سخنرانی می‌کنم یا در دانشگاه امام حسین (ع) برای دانشجویان صحبت می‌کنم و اگر حین سخنرانی یا صحبت بمیرم، شهید خواهم بود. این ادبیات مقاومت و مدیریت است که پیروزی به ارمغان می‌آورد.

*ببینید باکری و سلیمانی چقدر مثل هم‌اند. خدا رحمت کند هر دوشان را. قاسم سلیمانی چه گفت؟ ماژیکش را روی نقشه گذاشت و تا مقصد کشید و گفت: «این منطقه را باید پس بگیری.» گفتم: «چقدر است؟» گفت: «اگر توکل کنی، می‌توانی پس بگیری.» باکری هم گفت: «حتما خوب توکل نکردی.» باکری این حرف را در سال ۱۳۶۱-۱۳۶۲ زد و قاسم سلیمانی در سال ۱۳۹۵-۱۳۹۶.

*قاسم سلیمانی بهم گفت: «جاده استراتژیک دمشق - بغداد را آزاد کن.» آمریکایی‌ها از طریق روس‌ها پیام داده بودند: «اگر قاسم سلیمانی وارد این جاده شود، می‌زنیم و نابودش می‌کنیم. یقین دارم که می‌زند، تو برو ببین می‌زند یا نمی‌زند. اگر زد سلام منُ به باکری برسان، اگر نزد میام می‌بینمت.» حاج قاسم گفت: «ابوحسین این جاده را به طول ۷۰ کیلومتر، آزاد کن.» آن هم جاده‌ای که از همه طرف تحت محاصره و در تیررس داعش است. این در حالی است که ارتش‌های کلاسیک در دلِ جنگ‌های نامنظم و چریکی نمی‌توانند بیش از ۱۵ کیلومتر عملیات کنند. در هیچ یک از جهانی بزرگ جهانی نیز بیش از این نتوانستند عملیات کنند. حالا من باید در چنین میدان نبردی، ۷۰ کیلومتر را آزاد کنم.

*این چه ادبیات فرماندهی است و کجای دنیا فرمانده اینگونه با نیرویش صحبت می‌کند؟ بعد از عملیات از او پرسیدم: «مومن خدا، این چه دستوری بود که دادی؟» حاج قاسم در جوابم گفت: «جواب تو را می‌دانستم اما زمانی که با تو صحبت می‌کردم در جمع فرماندهان مقاومت بودم و خواستم به آنان نشان دهم اطاعت از فرماندهی در غیر ممکن‌ها، چطور است؟»

*آی مسوولان و افراد و اشخاصی که بر مملکت مدیریت می‌کنید، برنامه می‌ریزید و برای مردم تصمیم می‌گیرید به چند موضوع توجه داشته باشید. اول اینکه اگر می‌خواهید موفق شوید به خدا، اهل بیت، اخلاص و ادبیات ۸ سال دفاع مقدس برگردید.


پیغام تهدیدآمیز آمریکا به روسیه درباره سردار معروف سپاه پاسداران

*دوم اینکه بیت‌المال، این امانت‌های الهی را قدردان باشید و اجازه سوء استفاده ندهید. شهید باکری وقتی به محوطه گردان من در لشکر ۳۱ عاشورا آمد سه حبه قند را که مشخص نبود توسط چه کسی و چطور لای خاک‌ها افتاده را دید، آنها را از خاک جدا کرد و رو به من گفت: «از خدا نمی‌ترسی، از شهدا خجالت نمی‌کشی، جواب خدا را چه می‌دهی؟ من از تو راضی نیستم.» وقتی اصرار من را دید، گفت: «برو توبه کن.» چرا او به خاطر سه حبه قند با من چنین کرد؟ آی مسوولان عزیز این سه حبه قند باکری کجاست؟ نگاه‌تان به بیت‌المال چطور است؟

سوم اینکه، در نظام جمهوری اسلامی «مردم» ارباب و ولی‌نعمت هستند. امام (ره) خود را خدمتگزار مردم می‌دانست. بینی و بین‌الله چند درصد مدیران و کارکنان دستگاه‌های اجرایی و قضایی خودشان را نوکر و خدمتگزار رعیت می‌دانند؟ آقایان مسوولان دولتی، آقای وزیر، آقای رییس اداره و آقای رییس کل تاکنون چند نفر از کارکنان‌تان به دلیل بی‌احترامی به ارباب رجوع توبیخ کرده‌اید؟

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار