با یکدست شدن قوا در درون نظام اسلامی، بهترین فرصت برای جهش حداکثری و پایه گذاری تمدن نوین ایرانی اسلامی ایجاد شده است، اینکه بعضیها اصرار دارند چالش همسایه شرقی را بیش از حد خطرناک معرفی کنند و ایران را وادار به ورود مستقیم در چالشهای افغانستان نمایند، پوست خربزهای است که میخواهند بر زیر پای دستگاه دیپلماسی دولت جدید بیاندازند وگرنه که همواره در خلا قدرتهای فرامنطقهای و دوران گذار افغانستان شاهد این مناقشات بوده است.
به گزارش
تابناک همدان، به نقل از عصرهمدان؛ افغانستان بعنوان یک کشور مستقل سابقه خیلی زیادی ندارد و در طول تاریخ بیشتر بخشی از امپراطوریهای ایرانی و بلحاظ تمدنی قسمتی از میراث تمدنی ایرانی، شناخته میشود. از نظر قوم و زبان نیز قرابتهای زیادی با “کشور مادر” یعنی ایران دارد.
حتی جدای اینکه ۷۷درصد مردم افغان فارسی حرف میزنند یا فارسی را بلد هستند، بلکه زبان پشتو که بازیچه دست مخالفان در تقابل با زبان فارسی شده است نیز برگرفته از پختو یا پارسوه و پارسی است و بلحاظ زبان شناختی با زبان پارسی هم ریشه است.
اما در قرون معاصر به دلیل سیاستهای استعماری انگلیس و جهت تامین امنیت شبهه قاره هند تشخیص داده شد تا این منطقه بعنوان یک منطقه حائل بین روسیه تزاری و شبهه قاره هند، از حمایتهای استعمار انگلیس بهرهمند شود و بنوعی خیال انگلستان ار پشت سر راحت گردد.
گفتم راحتی خیال از پشت سر اجازه دهید تا این بحث را از لحاظ یک استراتژی نظامی با ذکر مثال تاریخی توضیح دهم.
برای نیروی تک ورز بسیار اهمیت دارد که فقط با نیروی دشمن از روبرو مقابله نماید و مورد هدف قرار گرفتن از جناحین و بدتر از آن هدف قرار گرفتن از پشت سر میتواند ویران کننده باشد.
بر اساس همین استراتژی مغولان به هنگام حمله، شهرهای پشت سر را بطور کامل قتل عام و ویران میکردند، تا هیچ گونه احتمال گزندی از پشت سر به ایشان نرسد.
انگلستان برای تأمین امنیت شبهه قاره هند همین استراتژی را با روشی روزآمد شده اجرا کرد و انهم باجداسازی هرات از ایران و الحاق ان به افغانستان و ترغیب ایشان به دشمنی با حکومت مرکزی ایران و مسدود سازی امکان نفوذ به هندوستان بود.
و، اما چرا میراث سیاست استعمار انگستان تا کنون تا حد زیادی برای غرب مفید فایده بوده و مهمتر اینکه چرا افغانستانی که ظرفیت یکپارچه سازی خود را ندارد، اما به باتلاق ابر قدرتها تبدیل شده است؟
معروف است در قبل از اسلام سپاهی از رومیان برای کشورگشایی عازم حجاز شد.
فرماندهی از سران قبایل عرب به نزد سپهسالار رومی رفت و گفت اگر هدف شما بدست اوردن غنیمت است یا تصرف سرزمین باید به شما بگویم که اینحا سرزمین افتاب سوزان و محل نشو و نمای ماران و سوسماران است.
ما مردمی هستیم که بخاطر اینکه زیربار حکومت دیگران نرویم این افتاب سوزان و بیابانهای خشک را تحمل میکنیم و از مار و سوسمار ارتزاق میکنیم و بالاترین لذت نزد ما خوردن شیر شتر است.
بر فرض که لشگرکشی کردید و این کشور را گرفتید چه چیزی بجز صحراهای خشک و مردمی ستیزه جو بدست خواهید اورد؟
گویند وقتی فرمانده رومی دقت کرد متوجه شد تمامی حرفهای ان امیر عرب درست است پس از جنگیدن کناره گرفت و منصرف شد.
جغرافیای افغانستان نیز درشت و ستسزه گر است و تا حدود زیادی باعث ناهمگونی مردمان ان سرزمین شده و بخشی از عدم امکان یکدستی این کشور به شرایط جغرافیایی ان مربوط میشود.
مسئله دیگر تعدد قومیتی، زبانی و مذهبی ان است.
مبحث دیگر را میتوان، فقدان تمدنی که مختص مردمان ان سرزمین بوده باشد و خود را پایهگذار ان تمدن بدانند و ویژگیهای مردمی خود را در آن نهادینه کرده باشند، برشمرد.
اگر استعمار انگلیس بر روی این منطقه به عنوان تامین کننده امنیت، پس سری هندوستان طراحی کرد و بر روی افغانستان حساب ویژه باز نمود دلیلش این بود که بخوبی از عوامل موجود بعنوان عناصری که مانع یکپارچه سازی ملی در افغانستان شمرده میشد، مطلع بود و بدرستی میدانست که اینجا نقطهای است که نمیشود و نباید یکدست شود.
چرا که همگونی و یکپارچه سازی این سرزمین مساوی با تولید تهدیدی بمراتب خطرناکتر از روسیه تزاری برای هندوستان بود، زیرا استعمار انگلیس میدانست.
امپراطوری غزنوی از دروازه هرات به هندوستان ورود کرده بود (تمام هویت امپراطوری غزنوی ایرانی است، پس تصور نشود با مطالب بالا در تناقض است) تاریخ اثبات کرده است، بعضی وقتها برای مردمان پراکنده این سرزمینهای بشدت خشن از نظر طبیعی، گاهی تنها یک عامل مانند دین یا رهبر میتواند عنصر وحدت بخش گردد وای بسا مانند اسلام بشکلی مثبت و یا مانند رهبری چنگیز برای مغولان به شکلی منفی، مسیر تاریخ بشری را دچار تحولی اساسی سازد
اگر طبیعت سخت و ناهمطراز افغانستان بکمک دیگر عوامل گریز از مرکز، مانند قومیت و زبان، باعث شده است تا حاکمیتی یکدست و یکپارچه در این کشور ایجاد نشود، در عوض همین طبیعت نافرمان و سرپیچ، باعث شده است تا ابرقدرتهای شوروی و امریکا با وجود ۴۳ سال درگیر شدن با چالش افغانستان، چیزی جز تحلیل قوا و فرسایش نیرو و امکانات عاید ایشان نشود.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب اسلامی سالها با مردمان این سرزمین همدلانه برخورد کرده و ضمن پذیرایی از میلیونها مهاجر افغان و قراردادن فرصتهای شغلی بیشمار به آنها و پذیرش دانش آموزان و دانشجویان در مراکز تحصیلی و تبدیل ایشان به افرادی متخصص، خدمات بیدریغ دیگری جهت زیست مقبول در اختیار ایشان قرار داده و در عوض لطمات زیادی را نیز از آشفته بازار حضور حکومتهای ناتوان افغانستان در زمینههایی مانند: ناامنی، ترور، قاچاق مواد مخدر و اسلحه و…متحمل خسارتهای فراوان شده است.
با این وجود پیچیدگی شرایط در افغانستان به ما دیکته میکند که ضمن مراقبت و هوشیاری کامل، جهت حفظ منافع ملی و تامین حداکثری ان و پایدارسازی حقوق عناصر متمایل به جمهوری اسلامی، به هیچ وجه گرفتار احساسات نشده و در این وضعیت وارد مناقشات داخلی و درون جریانی افغانستان نشده و تا جاییکه امکان دارد از طریق ظرفیتهای موجود در عرصه بین المللی، منطقهای و داخلی به ایجاد توازن و تضمین تعاملات مسالمت جویانه کمک شود، و از هر جریانی که متمایل به ایران گردید.
بمنظور ایجاد دست برتر در مناظرات اتی حمایت گردد و به هیچ عنوان بصورت مستقیم و میدانی وارد چالشی که ابرقدرتها را به زیر کشیده است نشود.
زیرا در شرایط فعلی:
همینکه در این کشور کشتار مردم صورت نگیرد.
همینکه حداقلهای لازم برای تأمین امنیت فراهم شود، تا مردم برسر کار و زندگی خود باشند.
همینکه باعث مهاجرتهای گسترده مردم افغانستان به کشورهای همسایه نشوند.
همینکه بستر حداقلهای اعمال حاکمیت و دولت فراهم شود تا کشورهای همسایه و نهادهای بین المللی بدانند با کدامین مرجع باید وارد تعامل شوند.
همینکه یک جریان توسط مردم افغانستان حتی بصورت حداقلی پذیرفته شده باشند و جامعه جهانی نیز پذیرای ایشان گردد، کفایت میکند تا دیگران وارد مباحث این کشور بلاخیز و مصیبت زده نشوند، و فعلا وضع مطلوب بشمار میآید.
تاریخ ۴۳ سال گذشته ثابت کرد که نه قدرت نظامی ارتش سرخ و نه حضور میدانی اعضای ناتو و نه ریخت پاش مالی عربستان و نه تولید اندیشههای افراط گرایانه از سوی مدارس پاکستان، هیچ کدام نمیتواند به ایجاد دست برتر در افغانستان بیانجامد؛ و نیز ثابت شد که نه عربستان و پاکستان و نه دیگر قدرتهای جهانی خیرخواه مردم افغانستان نیستند و بهترین راهکار همان است که اجازه دهند تا در این شرایط خلاء قدرتهای جهانی و در وضعیتی که بخوبی مشخص است باوجود کنار رفتن نیروهای ملی از سر راه طالبان و درگیر نشدن مردم، بازهم همهی اینها نشانه دست برتر و یکه تازی طالبان منظور نمیشود و طالبان هم سرآخر مجبور به تعامل با دیگر جریانها هستند، پس از نظر زمان سنجی بهترین فرصت برای هم نشینی و تعامل همهی گروهها و جریانهاست.
در نتیجه سایرین بهتر است که خود را کنار کشیده و اجازه دهند مردم و جریانهای بومی خیر و صلاح خود را سبک سنگین کرده و به بهترین راهکار ممکن برای برون رفت از این شرایط و ترسیم مسیر حرکت آینده مردم و کشور خود، برسند.
اکنون جمهوری اسلامی ایران در بهترین وضعیت خود قرار دارد و بخودی خود میتواند عامل توازن قوا در منطقه شمرده شده و عوامل توان ملی و اقتدار منطقهای ان به حدی هست که بدون نیاز به دخالت مستقیم، بتواند مسیر مقبول خود را تعریف و تضمین نماید و سایرین را متوجه سازد که چه فاکتورهایی را جهت تعامل و همکاری مد نظر دارد و در نتیجه طرف مقابل خود را ملزم سازد که برای همکاری سازنده با قدرت برتر منطقه خود را به چه فاکتورهایی مجهز سازد تا از طرف جمهدری اسلامی واجد شرایط همگرایی و تعامل سازنده شناخته شود.
اکنون با یکدست شدن قوا در درون نظام اسلامی، بهترین فرصت برای جهش حداکثری و پایه گذاری تمدن نوین ایرانی اسلامی ایجاد شده است.
اینکه بعضیها اصرار دارند چالش همسایه شرقی را بیش از حد خطرناک معرفی کنند و ایران را وادار به ورود مستقیم در چالشهای افغانستان نمایند، پوست خربزه ایست که میخواهند بر زیر پای دستگاه دیپلماسی دولت جدید بیاندازند وگرنه که همواره در خلا قدرتهای فرامنطقهای و دوران گذار افغانستان شاهد این مناقشات بوده است.
جمهوری اسلامی که افقهای دیپلماسی فعال و سازنده پیش روی خود را در کرانههای مدیترانه ترسیم نموده و برای تعاملات فرامنطقهای چشم به اقیانوس هند و چین دوخته است، ضرورتی ندارد تا حضور طالبان را که طی بیست سال گذشته حتی با وجود حضور آمریکا و دیگر اعضای ناتو همواره در صحنه سیاسی نظامی افغانستان فعال بوده است را بیش از ظرفیتی که دارد، در نظر اورد و خود را در درهها و کوههای سربفلک کشیده آن سرزمین گرفتار سازد.