تحلیل نظریه شهادت امام مهدی از دیدگاه روایات عنوان مقاله ای است که حجت الاسلام و المسلمین سلیمیان به نگارش درآورده، در همین زمینه و برای بازکاوی بهتر این موضوع گفتگویی را با ایشان انجام داده ایم.
تاکید اسلام بر ظهور منجی آخرالزمّان چیست و چرا مسلمانان به این مسئله اینقدر تاکید دارند؟
زندگی در یک نظام فراگیر جهانی با محوریّت عدل، آرمانی است که در فطرت و درون انسانها ریشه دارد و از دیرباز ذهن بشر را به خود درگیر کرده است. تقریباً تمامی مکتبهای پرآوازهای که در درازای تاریخ پدید آمدهاند، چه الهی و غیر الهی به نسبت، به برپایی یک حکومت یگانه جهانی بر اساس آموزههای انسانی با محوریّت «عدالت» امید داشتهاند.
اسلام نیز، در پاسخ به این نیاز درونی و همگانی، در رسیدن جامعه بشری به بهترین روش ساماندهی زندگی برای رشد و تکامل؛ یگانه راه را برپایی یک حکومت جهانی بر پایه آموزههای اسلام دانسته است.
بیگمان این دوران دارای ویژگیهایی است که پاسخی به آرمان همه پیامبران و شایستگان طول تاریخ است. در پرتو این حکومت واحد جهانی، انسانهای کره زمین، روزگاری را سپری خواهند کرد که هرگز پیش از آن مانند آن را نگذراندهاند.
از برجستهترین ویژگیهای این دوران، رهبری آن است که این رهبری به دست انسانی الاهی، آگاه و معصوم است که بر اساس باورهای شیعه هم اکنون زنده است و خداوند او را برای آن انقلاب بزرگ نگه خواهد داشت تا با برافراشتن پرچم هدایت در سراسر گیتی، پس از انتقام از ستمگران تاریخ، نویدبخش دورانی روشن باشد.
پس از سپری شدن دوران حکومت وی، سرانجام او نیز مانند همه انسانها فرجامی خواهد داشت. اندیشیدن در زمینه پایان زندگی آن نویدبخش نورانیترین فصل زندگی انسان، ناگوار است؛ اما ارتباط آن به دیگر مباحث و عرضه دیدگاههای ناهمگون در این باره، پرداختن به آن را امری مطلوب و بایسته مینماید.
در روایات شیعه درباره پایان زندگی مهدی موعود(عج) چه دیدگاه هایی وجود دارد؟
درباره فرجام زندگی آخرین حجّت الاهی، مهدی موعود علیه السلام ، دیدگاههای گوناگون و گاهی ناهمگون ارائه شده است. یکی از این دیدگاهها آن است که برخی پایان عمر آن حضرت را بهطور لزوم کشتهشدن و شهادت دانستهاند.
کسانی که اعتقاد به شهادت امام عصر(عج) دارند برای گفته خود به چه دلایلی استناد کرده اند؟
کسانی که معتقد به پایان زندگی حضرت حجت (عج) با شهادت هستند، به دلیلهایی استناد کرده اند که بنده به چند مورد آن اشاره می کنم و اشکالات آن را نیزبیان خواهم کرد.
1. فضیلت شهادت:بیگمان شهادت، از نگاه آموزههای اسلامی فیض بسیار بزرگی است که نصیب انسانهایی با صفات خاص میشود و شهدا در برابر پروردگار از جایگاه ویژهای برخوردارند. (آل عمران: ۱۶۹) برخی با پافشاری بر این نکته که شهادت فیضی بزرگ است، محرومشدن انسانهای بزرگ از آن را، ناروا دانستهاند. از این رو بر این باورند که ناگزیر امام مهدی علیه السلام ، به شهادت خواهد رسید تا از این فیض بزرگ محروم نشود. از منظر این افراد، شخصیت قدسی امام مهدی علیه السلام اقتضای آن را دارد که با شهادت به لقای خدا برود.
2. روایت شهادت امامان معصوم:پس از دلیل کلی نخست، مستند این دیدگاه روایاتی است که پایان عمر امامان : را شهادت (مرگ غیر طبیعی) ذکر کردهاند. این روایات در منابع روایی اینگونه آمده است:
اخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْخُزَاعِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَى الْجَلُودِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْغَلَانِیُّ (در برخی نسخهها: ” العلانی” و در برخی «الغلالی» آمده است). قَالَ حَدَّثَنَا عُتْبَهُ بْنُ الضَّحَّاکِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ رَقِیَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (در برخی نسخهها: المنبر) فَأَرَادَ الْکَلَامَ فَخَنَقَتْهُ الْعَبْرَهُ فقد [فَقَعَدَ] سَاعَهً ثُمَّ قَامَ فَقَال:… مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُوم … ؛ چون امیر مؤمنان علی(ع) به شهادت رسید، حسن بن علی ]به منبر[ بالا رفت و چون خواست سخن بگوید، بغض گلویش را فشرد. لحظاتی آرام نشست؛ سپس ایستاد و فرمود:…هیچ یک از ما امامان نیست، جز آنکه کشته یا مسموم شود (خزاز قمی، ۱علیه السلام ۰۱: ۱۶۲)
اشکال وارد بر این دلیل چیست؟
بدون هیچ داوری در باره نقصبودن یا نبودنِ نقل یک روایت در منبعی با فاصله زمانی قابل توجه از صدور آن، و نیز فاصله بین منبع نخستین و پس از آن، این روایت، نخستین بار در کفایه الاثر، نوشته علی بن محمد خزاز قمی، از دانشمندان قرن چهار و پنج هجری و از شاگردان شیخ صدوق، نقل شده و پیش از آن در هیچیک از کتابها نقل نشده است ملاحظه میشود که نزدیک 600سال از زمان صدور روایت تا نقل آن از خزاز فاصله است. پس از آن، نخستین کسی که (پس از حدود ۶۰۰ سال) آن را با تفاوتهایی نقل کرده، محمد بن حسن حر عاملی است سپس منابعی مانند بحارالانوار که در دو جا) با اندک تفاوتهایی آن را نقل کرده است.
بنابراین، ضمن اینکه نقصی بر کتاب و مؤلف وارد نیست، یگانه تأمل در این است که این فاصله غیر متعارف و نیز نقلنشدن روایت در آثار مشهور و منابع شناختهشده، چگونه توجیه میشود؟
درباره سند روایت در کفایه الاثر و نیز در بحار الانوار با اندکی تفاوت (در جلد ۲۷، به جای "محمد بن زکریا الغلانی،” شخصی با پسوند "الجوهری” آمده و در جلد ۳ "الجوهری” جایگزین "عبد العزیز بن یحیى الجلودی و محمد بن زکریا الغلانی” شده است) با بهره از منابع رجالی، این اوصاف دیده میشود:
أبو عبد الله الحسین بن محمد بن سعید الخزاعی: نا شناخته است (نه فقط در منابع رجالی که با این ترکیب در هیچ منبعی دیده نشد)؛
عبد العزیز بن یحیى الجلودی: إمامی و ثقه است (ابن داود حلی، ۱۳۸۳: ۱۱۶)؛
محمد بن زکریا الغلانی: با این پسوند کسی یافت نشد. ایشان ظاهرا محمد بن زکریا الغلابی است که نجاشی وی را وصف کرده است (نجاشی، ۱ ۰۷: ۳ ۷)؛
الجوهری: بر اساس آنچه در بحار الانوار آمده است، ناشناخته است؛
عتبه بن الضحاک: در هیچ منبع و روایت دیگری از او نامی به میان نیامده است؛ لذا ناشناخته است؛
هشام بن محمد: ناشناخته است؛
أبیه (پدر هشام بن محمد): در کتاب رجال مرحوم شیخ طوسی، شش نفر با نام محمد از اصحاب امیرالمؤمنین ۷ شمرده شدهاند که از میان آنان شخص مورد اشاره در سند تشخیص داده نشد.
این بررسی نشان میدهد که حتی اگر محمد ثقه باشد، به دلیل وجود چند راوی ناشناس در طریق این متن، روایت فاقد اعتبار سندی است.
3. حکایت شهادت حضرت مهدی(ع): افزون بر روایات یادشده، قائلین به شهادت حضرت مهدی علیه السلام به حکایتی استناد میکنند. که به نظر میرسد، نخستین کسی که چنین ادعایی را به گونه گستردهای مطرح کرده، صاحب کتاب الزام الناصب بود. او در بخشی از کتاب خود آورده است:
پس چون هفتاد سال گذشت، مرگ حضرت حجت علیه السلام فرا خواهد رسید. پس او را زنی از بنیتمیم که نامش سعیده و دارای ریشی همچون مردان است، با انداختن سنگی ]و طبق برخی نقلها سنگی که برای آردکردن گندم استفاده میشود[ از بام بر آن حضرت به قتل خواهد رساند؛ در حالی که آن حضرت، از راه عبور میکند. چون از دنیا رفت، امام حسین۷، امور مربوط به وی را انجام خواهد داد (حائری، ۱علیه السلام ۲۲، ج۲: ۱۳۹)
آیا این حکایت صحیح است یا خیر؟
در باره این سخن، باید توجه داشت:
یک ـ از جهت منبع، تا قبل از قرن چهاردهم و کتاب الزام الناصب در هیچ منبعی چنین سخنی و مانند آن، نقل نشده است.
دو ـ از جهت سند: این سخن هیچ گونه سندی ندارد و گوینده آن نیز ناشناخته است و صرف اینکه گفته شده از روایات گرفته شده است، اعتباری به آن نمیدهد.
سه ـ از لحاظ متن: بهطور کامل منفرد است و هیچ گونه مشابه و مؤید مستقیمی برای آن یافت نشد.
با توجه به مطالبی که ذکر شد لطفا نظر خودتان را راجع به بحث شهادت امام عصر(عج) بفرمائید؟
نکته ای که می توانم بیان کنم این است که اصل در عموم انسانها مردن به مرگ طبیعی است؛ مگر اینکه دلیلی ثابت کند که به مرگ غیر طبیعی از دنیا رفتهاند. بر فرض پذیرفتن روایات یادشده، این روایات به امامهایی مربوط است که در زمان خلفای جور زندگی میکردهاند. از این رو برای اثبات شهادت آن حضرت به دلیلی محکم و روشن نیازمند هستیم و با توجه به اینکه هنوز آن اتفاق نیفتاده گزارش تاریخی نیز در آن باره بیمعنا است. شهادت آن حضرت، با روایاتی که بر اصلاح کامل جامعه در عصر ظهور دلالت دارد، در تعارض است.
از آنچه یاد شد، به دست میآید که برای اثبات شهادت حضرت مهدی علیه السلام دلیلهایی قطعی فراتر از آنچه ذکر شده، نیاز است و در نبود آن دلیلها بر اساس روال طبیعی درگذشت انسانها فرجام آن حضرت بر اساس مرگ طبیعی خواهد بود؛ مگر اینکه کسی مستندات قطعی بر شهادت آن حضرت ارائه نماید.