سجاد انوشیروانی قهرمان المپیک، هفته پیش لباس وزنه برداری را کنار گذاشت و ترجیح داد کت و شلواری باشد!
البته این حق او و هر انسان دیگری است که مسیر زندگی فردی و اجتماعی خود را تعیین کند، اما آقای انوشیروانی می داند که هر تصمیم او به عنوان قهرمان ملی و الگوساز، الزاماً نمی تواند از منظر عمومی بی عیب و نقص باشد و چه بسا اگر او برای تصدی این مسئولیت از طرفدارانش استمزاج می کرد، آنان دوست داشتند که سجاد، «قهرمان» بماند.
به زعم نگارنده، «قهرمان» با همه افتخاراتش به واسطه تصدی پست مدیریتی و به عنوان نماینده تام الاختیار وزیر ورزش و جوانان در استان اردبیل، از سطح پهلوانی به یک مقام سیاسی و سازمانی ترقی - بخوانید تنزل - یافت و به تاریخ پیوست!
ناگفته پیداست که قهرمان دیروز، امروز به دلیل مسئولیت دولتی مجبور است گفتار و ادبیات خود را با گفتمان دولت همسو کرده و مجری تام و تمام سیاست های توجیه گر دولت (فارغ از دولت مستقر) و هر دولتی در حوزه ورزش و جوانان استان باشد.
انوشیروانی بهتر می داند که این میز اگر به دیگران وفا می کرد هرگز به او نمی رسید، پس یک قهرمان ملی هیچ وقت حاضر نمی شود نام ، اعتبار، شهرت و محبوبیت مردمی خود را قربانی یک موقعیت مقطعی و گذرا کند.
سجاد انوشیروانی بایستی از زمانی که حکم مدیرکلی را دریافت کرد و بر پست ریاست تکیه زد، در اندیشه روزی باشد که قرار است میز خود را ترک کند و آن وقت دیگر او نه «پهلوان» بلکه با عنوان «مدیرکل سابق ورزش و جوانان استان اردبیل» در سطح عمومی و دانشگاه خطاب قرار خواهد گرفت؛ آیا واقعاً ارزش دارد؟!
ممکن است که آقای انوشیروانی با این استدلال که هیچ جایگاه مدیریتی و موقعیت اجتماعی بالاتر از عضویت در هیات علمی دانشگاه نیست و او هم همانند خیلی ها بعد ترک این پست به دانشگاه باز خواهد گشت، اما ایشان بداند که این حربه و توجیه، مختص سیاسیون است نه یک ورزشکار؛ ای کاش سرنوشت متفاوت اسلافی چون حسین رضازاده و علی دایی را آئینه عبرت می کرد و راه رضازاده را بر نمی گزید.
محبوبیت رو به تزاید علی دایی، دوری او از عرصه سیاست و پرهیز از قبول پست های مدیریتی است، امری که موجب شده تا تصاویر او همچنان بر در و دیوار شهر و مغازه ها بماند و نام او همچنان نه در سطح استانی و ملی بلکه در سطح جهانی بر سر زبانها باشد؛ در مقابل، حسین رضازاده قهرمان جهان برای نسل امروز رفته رفته، ناشناخته است...
علی اکبر روح نواز